My Angel - Ballau –

 برای اولین بار انشب فرشته را دیدم.چه زیبا و مظلومانه نگاه می کرد . و من غم را در چشمانش دیدم.میگفت همه  ی عمر و روح من شدی . اما شب بعد فرشته غمگین بود .دل شکسته بود. گفتم : عزیز ، من که تو را دوست دارم .منکه با تو نفس می کشم . و برای اولین بار اشک را در چشمانش دیدم . فزشته گریه می کرد و من ....

از ان شب ما هها گذشت و من فرشته ی ناز خودم را گم کردم .به خودم گفتم فرشته ها که دروغ نمی گن پس چرا تنهام گذاشت وقتی  به من گفت تا عمر دارم با تو هستم؟

 یک شب یک نشانه کوچک از او پیدا کردم. یک فرشته ی کوچک دیگر که او را می شناخت .سراغ فرشته ی زیبای قصه هایم را پرسیدم و او هم غمگینانه نگاهم کرد و گفت : "فرشته ی کوچک تو حالا تو قصه هاست. رمق از دست داده و نای حرکتش نیست .ولی تمام خاطرات با تو بودن را با نفس گرم خودش به تصویر کشیده "  ان وقت بود که فهمیدم اشک های زیبای او ، شستشوی اخرین مسیر عشق بوده و من محو او بودم وهیچ نفهمیدم چه وقت رفت.

 

For the first time ,that night I  saw the angel.How much he was nice and pitty.I saw sadness in his eyes .He told me " You’re my all soal ,all my life".But the other night my angel was crying .I saw his tears.I told him " Dear , I love you .I'm with you ,for ever .I breathe with you "

From that night I got lost my angel .I told myself " angels never lie " I waited along time.One night  I found a tiny light .I saw another angel who knows him.I was surprised :''Where is my angel ?" He told me : " u'r angel aren't as u saw .Now he is too sick . He can't remember you . But he wrote all nights that passed with you with his tears ".Then I got the meaning of his tears .He washed the way of our love .And I never got when he went .Now I see him in my dreams with his attractive eyes .Ballau –my dearest angel in this world -