تو برو سفر سلامت . . . غم من مخور . . .
عزيز
بعد از مدتها به ياد خاطراتي افتادم كه من و تو را پيوند داده بود.
بي آن كه يكديگر را از نزديك ديده باشيم .
شور و هيجان من و بي تابي تو . بيماري تو و دلتنگي هاي من و دعاهاي شبانه ام ...
چطور باور كنم نيستي ؟ چطور باور كنم كسي را كه در اوج درد ، تسلاي خاطرم بود را ديگر نمي بينم ؟
اي كاش تنها يك بار مي ديدمت و اي كاش يك بار فقط يك بار به روياهام بياي ...
تا باور كنم . . . كه مرگ هم ما را از هم جدا نكرده . . .
ماه هاي انتظار به سال و سال ها به عمري تبديل شدند . . .چه كنم با درد تنهايي ؟
زندگي شيرين است، مثل شيريني يك روز قشنگ.